دود آتش سوريه بر فراز خاورميانه
ارسالی صمیمی ارسالی صمیمی

 
 التهابات و ناآرامي ها در تركيه و مصر و نيز تغيير و تحول در راس هرم قدرت در قطر، شرايط سياسي اين كشورها را در موقعيت جديدي قرار داده است.
 
تركيه هفته هاست كه گرفتار جنبش معروف به ميدان گزي استانبول شده است؛ سير تحولات در روند سياسي مصر هم منجر به سقوط محمد مرسي شد و در نهايت امير قطر قدرت را به پسرش واگذار كرد.
جالب اينكه تحولات هر سه كشور، در يك برش زماني اتفاق مي افتد و آن هم زماني است كه گروههاي افراط گراي مسلح سوري تحت حمايت قطر، تركيه ، مصر و عربستان به ضعف افتاده اند و ارتش سوريه در آستانه پيروزي نهايي در جنگ عليه تكفيري ها و ترريست هاست.
از همين رو شاهد تحليل و تفسيرهاي مختلفي درباره اين رويدادها در رسانه هاي بين المللي هستيم.
درباره منشا تحولات اخير منطقه اي در مصر، تركيه و قطر ، تحليل هاي مختلفي وجود دارد كه مهمترين آنها را مي توان به شرح زير دسته بندي كرد:
- گروهي كه اعتقاد دارند رويداهاي اخير تركيه ، مصر و قطر از نظر جنس و ماهيت با هم تفاوت دارند و هيچ ارتباطي هم با روند تحولات خاورميانه ، از جمله سوريه ، فلسطين و عراق ندارند
-گروه ديگر معتقدند كه اين رويدادها از سوي منابع غربي هدايت مي شود و هدف آن تنظيم و تعديل رفتار سه كشور در قبال فضا و بسترهايي است كه براي تندروي و افراط گرايي در منطقه فراهم مي كنند.
- گروهي كه اعتقاد دارند كه اين تحولات ، به بازي قدرت هاي بزرگ در خاورميانه ، بويژه ميان آمريكا و روسيه مرتبط است .
- گروهي هم باور دارند، همه تحولات و رويدادهاي منطقه بخشي از طرح هاي خاورميانه اي آمريكاست.
اما تحليل ديگري هم بر مبناي نگاه ژئوپلتيكي است.
در روند جاري رويدادهاي خاورميانه، از همان ابتداي 2009 و با حادثه خودسوزي يك دست فروش در تونس و دومينوي آن در ساير كشورهاي منطقه، تحليل ها و برداشت ها همگي منتج از نگاه موج محور بود؛ بطوري كه در نهايت براي آن عنوان بهار عربي گذاشته شد.
اين تحليل ها سعي دارند با زور بقبولانند كه خودسوزي يك دستفروش سراسر منطقه را به هم ريخته است، يا اينكه شيطنت هاي كودكانه چند دانش آموز و شعارنويسي هايشان بر ديوارهاي شهر درعا، جهنمي به نام سوريه را در 30 ماه گذشته بپا كرده است.
آيا واقعا بايد باور كرد كه بزرگترين بحران منطقه، محصول چند اسپري و مقداري رنگ و بي تدبيري چند پليس و نظامي محلي بوده است؟
يا اينكه در خصوص تحولات اخير در تركيه و مصر، آيا بايد همه را گردن آمريكا و غربي ها بياندازيم و آن را دستكاري تلقي كنيم؟
شايد بتوان تحليل دومينويي خاورميانه را واقعي تر يافت، چرا كه به فاصله كم و پشت سرهم به وقوع پيوست؛ درست مانند پازل هايي كه بدون چسب كنار هم قرار داده ايم و هرگاه دست به يكي از آنها مي زنيم، ترتيب و جايگاه بخش زيادي از آن به هم مي ريزد.
خاورميانه، چيدماني موزاييكي دارد، درست مانند موزاييك هاي فرش شده بر سطح حياط خانه ها ، بطوري كه دستكاري اين محوطه بزرگ از هر نقطه ، عملا زيرسازي آن را سست و شل و آماده برآمدن مي كند.
شايد قدرت هاي بزرگ ، مرزهاي جغرافيايي خاورميانه را بعد از پايان جنگ اول با همين نيت شكل داده باشند؛ مرزهايي شكننده ، با زخم هايي در گلو و يا لاي استخوان! و شايد هم اتفاقي.
از همين رو، پيوندهاي موجود درون مرزهاي سياسي ، نمي تواند خود را جداي از پيوندهاي منطقه اي ببيند. امتداد همجواري هاي زباني، فرهنگي و مذهبي از اعماق يك كشور تا چند كشور همسايه كشيده شده است.
خاورميانه يك موقعيت ژئوپلتيكي ، متشكل از مجموعه اي از واحدهاي سياسي ناهمگن است، بنابراين هرگونه اقدام و رفتار خارج از قاعده در اين منطقه ، مي تواند اوضاع را براي همه به هم بريزد.
در سالهاي 2007 و 2008 ميلادي نوري المالكي نخست وزير عراق از بازي بد بازيگران خاورميانه ناله مي كرد و دائم درباره كشيده شدن دامنه افراط گرايي و تروريسم به سراسر منطقه هشدار مي داد؛ هشداري كه حالا برخي كشورهاي منطقه ، آن هم با فاصله زماني حداقل 5 ساله دريافته اند.
اكنون مصر انقلاب زده، در التهابات و آتش تندروي ها گرفتار شده است. ترور، حمله به اقليت هاي مذهبي و قومي و آشوب هاي خياباني، زندگي عمومي در اين كشور را متاثر كرده است. گروههاي افراطي تاكنون اقدامات خشونت آميزي عليه مسيحيان و شيعيان اين كشور انجام داده اند.
تركيه هم دچار طغيان و نافرماني از سوي گروههاي بزرگي از جامعه خود شده است. حالا هفته هاست كه دولت اسلام گراي اين كشور قادر نيست جواناني را كه خواستار تغييرهستند، به خانه هايشان برگرداند. البته وقتي موج التهابات ابعاد فيزيكي پيدا كند، آنگاه سر و كله سلفي ها نيز در تركيه پيدا خواهد شد.
آيا هنوز هم نبايد گلايه هاي عراقي ها از حمايت كشورهاي منطقه از گروههاي تروريستي و تكفيري را جدي گرفت؟ ويروس افراط گري، خشونت طلبي و رفتارهاي بي منطق، خيلي سريع از اوايل قرن 21 در افغانستان و عراق اشاعه يافت. نيروهاي القاعده كه متشكل از جنگجويان سني مذهب از كشورهاي مختلف جهان هستند، با حمايت مالي كشورهايي نظير عربستان و قطر و كمك هاي لجستيكي و همراهي هاي مرزي تركيه و اردن سالهاست كه دولت نوپاي عراق را كه دمكراتيزه شدن را مزمزه مي كند، آزار داده اند و هر روزه دهها انسان بي گناه را مي كشند.
طي 30 ماه گذشته ، تركيه ، عربستان، قطر و مصر، هر كدام به نحوي در حال بسيج و تجهيز جنگجويان سلفي و روانه كردن آنان به سمت سوريه هستند. شهرهاي تركيه درتمام اين مدت ميزبان هزاران جنگجويي بوده اند كه حاضرند قلب يك جسد را درآورده و به دندان بگيرند. خب از حضور و تاثير چنين افراد خشونت طلبي در شهرهاي تركيه ، مصر ، عربستان، قطر و اردن كه به تكفيري و ارهابي در منطقه معروفند، چه انتظاري بايد داشت؟
آنان براي تسريع در سقوط بشار اسد ، از بدنام ترين جريان هاي تند مذهبي و سياسي جهان اسلام استفاده مي كنند، بدون آنكه به عواقب آن انديشيده باشند.
اكنون علاوه بر گرفتارهايي كه براي مصري ها ، تركيه اي ها و قطري ها به خاطر بحران در سوريه و بي ثباتي در منطقه ، پيش آمده ، اماراتي ها نيز خود را در معرض تهديد افراط گرايان و تندروها مي بينند. دولت امارات هفته گذشته60 تن از شهروندان اين كشور را به اتهام توطئه براي سرنگوني دولت محكوم كرده است. اين محكومان از اعضا و مرتبطين به حزب اصلاح امارات هستند كه با اخوان المسلمين رابطه خوبي دارند؛ همان اخواني كه در بسيج نيروهاي سلفي و تجهيز آنان براي نبرد در سوريه حرف اول را مي زند.
عربستان هم به عنوان مهمترين تامين كننده منابع مالي گروههاي تندرو، نمي تواند خود را مصون بداند. اگرچه هنوز اين كشور بطور علني و رسمي درگير گروههاي تندرو سلفي نشده است، اما اظهارات اخير ملك عبدالله بن عبدالعزيز درباره تاسيس احزاب را مي توان نوعي نگراني از نفوذ اخوان المسلمين در آينده اين كشور دانست. او در پيام ماه رمضان خود گفته كه محال است اجازه تاسيس حزب بدهد. پادشاه عربستان علت اين امر را وقوع نزاع و ايجاد تفرقه و در نهايت شكست دانسته است.
علاوه بر اينها، اردن هم در تهديد افراط گرايي هايي است كه آتش آن را در سوريه شعله ور كرده اند؛ همين هفته گذشته بود كه اعلام شد موشك هاي پيشرفته ضد زره براي سلفي هاي اردن فرستاده شده است كه نيروهاي امنيتي اردن آن را كشف كرده اند.
افراط گرايي، لبنان را نيز تهديد مي كند. تروريست هايي كه تحت فشار سنگين ارتش سوريه در يكي دو هفته گذشته به سمت لبنان سرازير شده اند، يك منبع بالقوه تهديد هستند. آنها همين هفته گذشته مسووليت يك عمليات بمب گذاري را در بيروت بر عهده گرفته اند.
اكنون، بيش از يك دهه است كه به دليل دستكاري آمريكايي ها ، عراق و افغانستان در ناامني، خشونت و بي ثباتي بسر مي برند. طي اين سالها ،‌ جريان هاي تندرو و افراطي اسلام گرا از سراسر كشورهاي اسلامي و حتي غير اسلامي، از جمله آمريكا و اروپا در انواع نبردهاي به اصطلاح جهادي شركت كرده و تربيت شده اند!
آنها كه امروز در سوريه ، ليبي و يا در سومالي مي جنگند، روزي در عراق و افغانستان جنگيده اند!
، تاثير حضور آنان در مصر ، تركيه و سراسر منطقه ديده مي شود و شايد همين ها در قطر ، امارات ، عربستان ، اردن و مصر و تركيه هم دست به اسلحه ببرند.
اين حركت شناور گروههاي تروريستي ميان كشورهاي مختلف اسلامي، سراسر منطقه را آلوده كرده و زمينه هاي بازتوليد بحران را فراهم مي كند. اين حركت ها، در موزائيك هاي خاورميانه شكاف ايجاد مي كند و با دستكاري هاي بعدي قدرت هاي جهاني و تصميمات و سياست هاي زياده خواهانه برخي بازيگران منطقه اي، آتش بحراني ديگر شعله ور مي شود.
بي شك براي آمريكا و غربيها، منافع و تحقق اهدافشان اهميت دارد و برايشان مسايل امنيتي و نيز درد و رنج هاي مردم منطقه مهم نيست؛ مگر چه اهميتي دارد كه عراق به جولانگاه القاعده ، افغانستان به ميداني براي طالبان و سوريه به اتراقگاه النصره و ساير تروريست ها تبديل شود؟
براي آنان چه فرقي دارد كه در عراق حداقل يك ميليون نفر در آتش كينه هاي مذهبي و قومي كشته شوند و يا در سوريه در مدت 30 ماه گذشته حدود 100 هزار تن كشته شوند، اما تعجب از كشورهاي منطقه است؟
به هرحال، دود آتش سوريه امروز بر فضاي خاورميانه ديده مي شود و مسايل مختلف منطقه اي نشان مي دهد كه خاورميانه به يك همكاري جمعي براي مهار و كنترل افراط گرايي نياز دارد.





July 15th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی